تو آب گوارایی ؛ جوشنده ز خارایی تلخی مکن ای چشمه ؛ گر زهر بنوشانندت *** نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری *** بگذار تا از این شب دشوار بگذریم آنگه چه مژده ها که به بام سحر بریم *** در این خزان خبر سرو وگل چه می پرسی ؟ خبر خرابی باغ است و بیکسی نسیم *** هوشنگ ابتهاج " سایه